برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: عاقبت به شری
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتی
تاریخ پخش: 22- 05-96
بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
اما عاقبت به شرها؛ قرآن میگوید: «آمَنُوا ثُمَ كَفَرُوا» (نساء/137) ایمان داشت، اما بد شد. «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْل» (بقره/51) خداپرست بود، سراغ گوساله پرستی رفت. انقلابی بود، بی تفاوت شد. بی تفاوت بود، ضد انقلاب شد. سالم بود، گول خورد. «ثُمَّ تَوَلَّيْتُم» (بقره/64) حضرت امیر فرمود: شیطان شش هزار سال عبادت کرد. بعد میفرماید: نمیدانیم این سالها، سالهای دنیایی بوده یا سالهای آخرتی. چون یک روز آخرت، «كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» (حج/47) مساوی با هزار سال است. ولی در یک ماجرا انسان خودش را هم نمیشناسد، ولی یک کار دست انسان هست. قرآن در مورد حسن عاقبت میگوید: پیغمبر میگوید: «فَلا تَمُوتُنَ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون» (بقره/132) یعنی سعی کنید مسلمان بمیرید. از این پیداست که دست ما هم هست. اینطور نیست که بگوییم: کار دست ما نیست. یک تلاشی، کاری،نیتی. دور اندیشی کنیم که در این تجارت عاقبتش ورشکستگی است. تجارت بی کله میکنم. تجارت بی کله ورشکستگی است. رانندگی بی کله عاقبت ندارد. هرچیزی حساب دارد. درس خواندن حساب و کتاب دارد. قرآن میگوید: «لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَن» (توبه/75) شخصی به نام ثعلبه بود. در مدینه کشاورزی میکرد. به پیغمبر گفت: دعا کن کار من توسعه پیدا کند. گفت: همان مقداری که داری بس است. گفت: نه! گفت: به نفع تو نیست. همین مقداری که داری زندگی آرامی داری. قبول نکرد. رفت کارش را توسعه داد. مدینه برایش تنگ بود. بیرون مدینه رفت دامداری و کشاورزی راه انداخت. حضرت مأمور فرستاد که زکات بده. گفت: برای چه زکات بدهم؟ قرآن آیه دارد که «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ» اگر خدا وضع مرا خوب کند، صدقه میدهم. زکات میدهم و به فقرا کمک میکنم. اما همین که به او دادیم، «بَخِلُوا» (توبه/76) یادش رفت.
در مورد عروس و دامادها هم خدا یک آیه دارد. میگوید: وقتی عروس و داماد ازدواج میکنند، «تَغَشَّاها» (اعراف/189) پارچه دور خودشان میپیچند. «حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِيفا» (اعراف/189) حامله میشود. ولی سبک، همین که سنگین شد، «أَثْقَلَت» این بچه در شکم هی رشد کرد، کم کم دوران بارداری شد، «دَعَوَا اللَّهَ» عروس و داماد هردو دعا میکنند. «رَبَّهُما لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً» خدایا اگر اولاد صالحی به ما دادی، «لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ» ما شکر میکنیم. همین که خدا به آنها اولاد صالح میدهد، میگویند: خدا نداد. ما خودمان فلان ویتامین را خوردیم. فلان دکتر رفتیم. فلان سونوگرافی رفتیم. فلان تغذیه را خوردیم. اول میگویند: خدا و بعد کم کم یادشان میرود. ما زود فراموش میکنیم.
بنده خدایی در سفر کربلا بی پول شد. در حرم رفت و گفت: یا علی! ما شنیدیم شما شبها در خانه فقرا غذا میدادی. حالا ما بی پول شدیم، یک کسی بیاید امشب به ما یک صد تومانی بدهد. کنار ایستاده بود و یک مرتبه دید، یک نفر گفت: سلام! چه خوب شد تو را دیدم. من چند روز پیش ایران بودم. همشهری شما بود. داشتم میآمدم پدرت را در بازار دیدم. گفتم: من نجف میروم، ممکن است پسر شما را ببینم. پدر شما این صد تومان را داد و گفت: اگر دیدی به او بده. گرفت و گفت: ما به امیرالمؤمنین گفتیم: صد تومان برسان. به حضرت علی گفت: آقا این حساب نیست. این را پدرم داد! اگر میخواهی بدهی خودت بده!
حسنیه امام حسن مجتبی علیه السلام...
ما را در سایت حسنیه امام حسن مجتبی علیه السلام دنبال می کنید
برچسب : مذهبی,مشاوره,عاقبت, نویسنده : hasaniyeh14o بازدید : 120 تاريخ : يکشنبه 5 شهريور 1396 ساعت: 23:44