یکی از مراجعینم که ضربه احساسی و عاطفی از جماعت متظاهر به دوستی و وفا داری خورده بود می گفت : داشتم به این فکر می کردم آدما چقدر با اونی که ما راجبشون فکر می کردیم فرق داشتند ! آدما چقدر با اونی که ما احساس می کردیم از ما دور بودند ! آدما چقدر با اونی که ما در ذهنمان ساخته بودیم تفاوت داشتند! داشتم به این فکر می کردم آدم وقتی واقعیت ها را می بینه بعد از اون چطوری میخواد راجع به آدما خوب فکر کنه ! ؟ چقدر میتونه خوش بین باشه ؟! تا کجا میخواد آدما رو باور کنه ؟! این وسط چه بلایی سر آن بُتی که به عنوان نماد یک انسان صادق و صالح و فادارساخته میاد ؟! یا حالا تکلیف آدمی که به ذهن و احساسش بدیین میشه چیه ؟! نفس عمیقی کشیدم و دست روی دست گذاشتم ! مثل دیوانه ها داشتم با خودم حرف می زدم ، هی می گفتم گیر چه جماعتی افتادم !! تصور اینکه تا آخر عمرقراره گیر چنین جماعتی بیفتم برام ناراحت کننده بود!
منطقی هم نگاه کنیم حق داشتم ناراحت باشم ، هیچ چیز جای خودش نبود ! نه دوست ! نه عشق ! نه مهربانی ! نه دشمنی ! نه تنفر! نه بدجنسی ! تو دنیای من دشمن ناب هزار چهره ی متظاهر به دوستی ، دوست را دزدیده ،تنفرو حسادت دشمن متظاهر به دوستی ، ناب عشق و بدجنسی ناب دشمن متظاهر، مهربانی را ، حالا شما حساب کن با این همه آدم ناب چطوری میتونه باز به همه چیز خوش بین باشه !!
حسنیه امام حسن مجتبی علیه السلام...
ما را در سایت حسنیه امام حسن مجتبی علیه السلام دنبال می کنید
برچسب : مشاوره,روزگارم,خلاف,آرزوهایم,گذشت, نویسنده : hasaniyeh14o بازدید : 175 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 12:41